علی سان رحیمیعلی سان رحیمی، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

علی سان رحیمی

مهمونامون از شمال اومدن تبریز

و اما بعد کلی اصرار دوستامون 9 ام مهر اومدن خونمون و ما خیلی خوشحال شدیم ساعت 4 صبح رسیدن و اقا کوچولوی ما با اینکه خواب بودی از صدای اونا بیدار شدی و به محض اینکه دیدی هم سن خودت بچه اومده.خواب الود به طرف کمدت رفتی و ماشین اوردی و خوشحال خوشحال بازی میکردی و بعد یک ساعت که گفتم باید بخوابیم و مهموناهم بخوابن .تو روم وایستادی و با اخم گفتی مگه ما رسیدیم شمال اونا خوابیدن که ما باید بخوابیم ای شلوغ که تو ی حرف کم نمی یاری.....وبعد کلی گردش که به مقبرالشعرا و کندوان و عروسی به کردستان وایل گلی و بازار رفتیم بعد شش روز مهمونامون رو بدرقه کردیم اما هممون ناراحت بودیم و شما اقا کوچولو داشتین گریه میکردی که نرن...و حالا عکسا بابایی در حال درست ...
19 مهر 1393

ادامه ی عکسا

مغازه ی عمو وحید و خاله رویا اینا شهر بازی رشت سد ماهی اطراف گردنه ی حیران اینجا به زور دارم عکس میندازم و شما در حال فراری...گردنه و اش جاتون خالی اینجا هم باااااااااااااااز ماشششششین گرفتی و کوکه کوکی این گل هم از طرف علی سان تقدیم به همه ی دوستان وبلاگی.....بازم تولدت مبارک عشق زندگیم ...
19 مهر 1393

پایان چهارسالگی نفسم در شمال....تولدت مبارک

29 رفتیم شمال چون 31 ام عروسی دعوت بودیم شمال جاتون خالی رفتیم و بعد کلی گردش خلاصه 31 ام رفتیم تالار و همگی خانوادگی دور میزها نشستیم و تا ساعت 12 شب همش رقص و شادی بودو تولد هم که بود ....البته بند و بساط تولد هم تو خونه برپا بود که وقت برگشتن .یه تولد باحالی برای شما پسرم گرفتیم که واقعا خاطره شد.کیک و شمع و فش فشه ها جای همه ی دوستای وبلاگی و فامیلها خالی ...
19 مهر 1393
1